خونه ي جديد بلوطي

بلوطي يك زرافه كوچولو بود. گردني دراز، پاهايي بلند و لكه هاي بلوطي رنگي بربدن داشت ،براي همين مادرش اسم او را بلوطي گذاشته بود.

 

         او و مادرش تا چند روز پيش در باغ وحش بودند. ولي الان سوار بر ماشين حمل حيوانات ، آنها را به سوي منزلي جديد مي بردند.هردو ساكت و آرام فقط به بيرون نگاه مي كردند و در فكر بودند . نمي دانستند كه منزل جديدشان كجاست.

    بالاخره ماشين ايستاد .چند مرد تنومند آنها را از ماشين پياده كرده وخودشان رفتند.

         او و مادرش هاج و واج ايستاده و به اطراف نگاه مي كردند . جاي سرسبز و زيبايي بود. درختان بلند و كوتاه در كنار هم ،گل هاي زيباي ريز و درشت با رنگ هاي گوناگون، نسيم مي وزيد و باد خنكي به صورتشان مي خورد.

   مادر سكوت را شكست و گفت: خب بلوطي ! انگار ما بايد اينجا زندگي كنيم . چه جاي قشنگي !بهتر است اول يه خونه براي خودمون پيدا كنيم.........


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 فروردين 1394برچسب:داستان,بلوطي,خونه ي جديد بلوطي,زرافه,كتاب,كودك,عكس,پرورش افكار,دهقان اسدي,, | 8:21 | نویسنده : اسدي |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.